فکر می کردی که لبهات از دهان افتاده است
همچنان ماه بلند آرزوی منی
حلقه ی آغوش تو از آسمان افتاده است
شاعری از اشک معشوقش ننوشیده ولی
تشنه ای هستم که دستم استکان افتاده است
نقشه ی معمارهااز طرح اندام تو بود
این چنین نقش جهان در اصفهان افتاده است
چتری موهای لخت و گونه های شرمگین
روی گلبرگ شقایق سایبان افتاده است
پر شده بیلبوردهای شهر از نامت ببین
شهرت مهربانی تو بر زبان افتاده است
مشق دیوان من و دیوانگی های دلم
با غزل های معاصر همزمان افتاده است
:: برچسبها:
دلنوشته لحظه قرار عاشقی,